سورپرایز فقط داستان
من یه شکلات گذاشتم توی دستش ... اونم یه شکلات گذاشت توی دستم . من بچه بودم ... اونم بچه بود . سرمو بالا کردم ... سرشو بالا کرد . دید که منو میشناسه . خندیدم گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوست دوست . گفت : تا کجا ؟ گفتم : دوستی که تا نداره ! گفت : تا مرگ . خندیدم و گفتم : تا نداره !!! گفت: باشه ! تا پس از مرگ !!!! گفتم : نه ! تا نداره ! گفت : قبول ! تا اونجاییکه همه دوباره زنده میشن ... یعنی تا زندگی بعد از مرگ باز هم با هم دوستیم..تا بهشت تا جهنم ... تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم . خندیدم ، گفتم : تو براش تا هر کجا که دلت میخواد یه تا بذار ! اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا ! اما من اصلا تا نمیذارم ! دوستی تا نداره !!! نگام کرد ، نگاش کردم . باور نمیکرد . میدونستم ... اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه . دوستی بدون تا رو نمیفهمید . گفت : بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم . گفتم : باشه. تو بذار . گفت : شکلات ! هر بار که همدیگر رو می بینیم یه شکلات مال تو ... یکی مال من ! باشه ؟ گفتم : باشه ! هر بار یه شکلات میذاشتم توی دستش اونم یه شکلات توی دست من ، باز همدیگه رو نگاه میکردیم ... یعنی که دوستیم ! دوست دوست . من تندی شکلاتم رو باز میکردم و میذاشتم توی دهنم و تند تند اونو میخوردم . میگفت ای شکمو ! تو دوست شکمویی هستی ! و شکلاتش رو میذاشت توی صندوق کوچولوی قشنگ . میگفتم بخورش ! میگفت نه ! تموم میشه ! میخوام تموم نشه ! میخوام برای همیشه بمونه . صندوقش پر از شکلات شده بود و هیچ کدومش رو نمیخورد . من همش رو خورده بودم. گفتم اگه یه روز شکلاتهاتو مورچه ها بخورن یا کرمها ... اون وقت چی کار میکنی ؟ گفت مواظبشون هستم . میگفت میخوام نگهشون دارم تا موقعیکه دوست هستیم ... و من شکلات و میذاشتم توی دهنم و میگفتم نه! نه! تا نداره!! دوستی که تا نداره ! حالا اون بزرگ شده و منم بزرگ شدم . من همه ی شکلاتهای خودم و خوردم ... اون اما همه ی شکلاتهاشو نگه داشته . حالا اومده امشب که خدافظی کنه . میخواد بره ... بره اون دور دور ا... میگه میرم اما زود برمیگردم ! من میدونم میره و برنمیگرده ! یادش رفت شکلات رو به من بده . من اما یادم نرفت . یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردن . یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش گفتم اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچولوت ! یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتهاش ! هر دو تا رو خورد ! خندیدم . میدونستم دوستی من تا نداره . میدونستم دوستی اون تا داره ... مثل همیشه ! خوب شد همه ی شکلاتهام رو خورده ام ... اما اون هیچکدومش رو نخورد . حالا موندم که با یه صندوق پر از شکلات نخورده چی میخواد بکنه ؟ صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
فاطمه ![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |